معنی ناقص الخلقه
لغت نامه دهخدا
ناقص الخلقه. [ق ِ صُل ْ خ ِ ق َ] (ع ص مرکب) ناقص العضو. ناقص خلقت. آنکه در خلقتش نقصی و عیبی باشد. که همه ٔ اعضای بدنش سالم و کامل و طبیعی نباشد. که در اندام کم و کسری داشته باشد. که معیوب و ناقص آفریده شده باشد.
ناقص اندام
ناقص اندام. [ق ِ اَ] (ص مرکب) ناقص عضو. ناقص العضو. ناقص الخلقه. ناقص خلقت.
ناقص طینت
ناقص طینت. [ق ِ ن َ] (ص مرکب) رجوع به ناقص خلقت و ناقص الخلقه شود.
فارسی به انگلیسی
Monstrous
فرهنگ عمید
آنکه در بدنش نقصی مادرزادی باشد،
عجیب الخلقه
با اندامی شگفتانگیز یا ناقص،
ناقص
آنچه کامل نیست: اطلاعات ناقص،
معیوب: عضو ناقص،
(اسم، صفت) [قدیمی] چیزی یا کسی که به حد کمال نرسیده،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
پشتلنگ دشافرید آنکه در بدنش نقصی باشد.
عجیب الخلقه
شگفت آفرینش: حیوانی عجیب الخلقه دیدم.
ناقص اندام
(صفت) آنکه یک یاچندعضوبدنش ناقص باشد ناقص عضوناقص الخلقه.
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Der to.lpel [noun]
فرهنگ معین
(قِ) [ع.] (اِفا.) ناتمام، نارسا.،~العقل کم خرد، احمق.، ~الاعضاء آن که در اعضای بدنش نقصی باشد.، ~الخلقه آن که دارای نقص مادرزادی باشد.، ~العضو آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد.
معادل ابجد
1007